داستان کوتاه"ماشين عاريه ايي"همينکه عکس ماشينهاي پشت سرم را مي بيند.مثل اسپند روي آتش از جا مي پرد.آب دهانش را که با پشت دست پاک ميکند با هيجان مي گويد : واو ... چقد ماشين ! به موهاي آشفته و چشمهاي بيرون زده از حدقه اش خيره مي شوم و بي تفاوت مي گويم : مال من که نيستند .مي گويد : پس چي ؟ _ اگر هر ماش شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1396 ساعت: 5:23